پسوریازیس یا بیماری صدف (Psoriasis)
مقدمه (Introduction)
پسوريازيس بيماري پلي ژنيك بوده و داراي فاكتورهاي تريگرينگ مختلف (تروما، عفونتها يا داروها) است كه ممكن است باعث ايجاد فنوتيپ پسورياتيك در افراد مستعد شود. ليژنهاي كاراكتريستيك بصورت پلاكهاي اريتماتوس شارپلي دماركيتت با اسكيلهاي سفيد نقره اي هستند. ممكنست به اندازه سكه آرنج، زانو و كل سطح پوست بدن را درگير كند. پلاكهاي قرمز اسكيلي بيانگر هيپركراتوزيس، پاراكراتوزيس، آكانتوزيس اپيدرم، عروق ديلاته و تورچوس شده و همچنين انفيلتره التهابي اوليه لنفوسيتهاست. يافته هاي هيستولوژيك بيانگر پاتوژنيسيته زمينه اي از پروليفراسيون و تمايز ابنورمال اپيدرم تا فعال شدن سيستم ايمني است. تاثير مهم پسوريازيس بر كيفيت زندگي با مزمن بودن و شيوع 2% آن در جمعيت مشخص مي شود. خارش و پلاكهاي ويزيبل و اسكيلينس از شكايتهاي بسيار نگران كننده هستند. بررسيها نشان دادند كه اكثر بيماران پسورياتيك از مشكلات جدي در كيفيت زندگي رنج مي برند و احساس مي كنند كه درمانهاي رايج با اينكه موثر است ولي راه حل طولاني رضايت بخشي نمي باشد. بنابراين چالش توليد درمانهاي مخصوص، موثر و ايمن همچنان ادامه دارد.
تاریخچه (History)
اگرچه پاپيروسهاي مصريان باستان چندين بيماري پوستي را جالب شرح داده اند ولي تا كنون هيچ گزارشي كه سازگار با بيماري پسوريازيس باشد از ايشان مشاهده نشده است. هيپوكراتها در مكتب خود (سال 460-377 قبل از ميلاد) شرح دقيق و عيني را از اختلالات پوستي فراواني ارائه نموده اند. در طبقه بندي و بايگاني هاي آنهاف بيماري هاي پوسته پوسته شدن، خشكي پوست همراه با بيماري lopoi جمع بندي شده بود. اين گروه احتمالا شامل پسوريازيس و جذام مي شود. هر دو وضعيت با همديگر در كتاب عهد عتيق نيز آمده است كه نتايج نشان مي داد كه بسياري از بيماران داراي پسوريازيس از جامعه خود طرد شده بودند. در سالهاي 99 تا 129 قبل از ميلاد، كلمه سورا براي نخستين بار توسط گلن براي تشريح اختلالات پوستي مشخص مورد استفاده قرار مي گرفت كه اين بيماريها پوسته هاي پلك، گوشه هاي چشم و اسكروتوم بودند. وضعيت پوست بصورت خارش در محل و تراشيدگي هاي پوست بودند. اگرچه آنها را پوريازيس مي ناميدند اما اين بيماري احتمالا نوعي از بيماري اگزما را شامل مي شد. در واقع مفهوم سورا نشان دهنده شرايط پوسته پوسته شدن نواحي پوست است. اشتباه گرفتن بيماري هاي جذام و پسوريازيس قرنها ادامه يافت. بسياري از افرادي پسوريازيس داشتند بيمار جذامي تشخيص داده مي شدند و همان درمانهاي كشنده را تحمل مي كردند. آنها را از اجتماع جدا مي كردند. گلن آنها را رسما مرده اعلام مي كرد و در سال 1313 فيليپ دفر دستور داد كه آنها را بصورت استيك مانند بسوزانند. در قرن نوزدهم بود كه بيماري پسوريازيس را بعنوان بيماري كاملا مشخص و مستقل از جذام مورد شناسايي قرار دادند. اگرچه رابرت ويلن اولين فردي بود كه در سال 1879 هاينريش كوئبنر ظاهر صفحات پسورياتيك را بصورت باليني تشريح نمود. او اين پديده را بعنوان توليد مصنوعي ضايعات پسوريازيس معرفي و تشريح كرد و به شيوه اي بنيادين پديده مذكور را بعنوان شيوه اي متفاوت از سيفليس ثانويه شرح داد. شايد قديمي ترين درمان براي پسوريازيس قرار دادن آن در معرض آفتاب باشد. حتي دورانهاي قبل از انجيل توجه مي شد كه جذام وقتي كه در معرض خورشيد قرار مي گرفت درمان مي شده است. حداقل برخي از اين بيماران يقينا داراي پسوريازيس بوده اند تا تقريبا همين اواخر روشهاي درماني جديد براي بيماران پسوريازيس بر اساس مشاهدات تجربي صورت مي پذيرفته است. در خلال نيمه دوم قرن نوزدهم كول تار chry sarobin، پيروگالول، B-naphthol و تزريقات عضلاني گوگرد درمانهاي قابل قبول تلقي مي شدند. در نيمه اول قرن بيستم پرتودرماني، پرتوهاي مصنوعي UV، اسيد ساليسيليك، تزريقات مشتق از غدد كليوي، بوجود آوردن تب، تزريقات عضلاني شير، رژيم هاي بدون چربي و آرسنيك از جمله موارد شناخته شده بودند. در خلال نيمه دوم قرن بيستم اكثر درمانها را مردود دانسته و تنها اسيد ساليسيليك، كول تار و پرتوهاي UV شامل: كورتيكواستروئيدهاي موضعي، متوتركسات، رتينوئيدهاي سيستميك و موضعي، سيكلوسپورين، ويتامين D3 آنالوگ و همين اواخر درمانهاي بيولوژيك بكار گرفته شده اند.
اپیدمیولوژی و ژنتیک (Epidemiology and Genetics)
در اکثر بررسی ها شیوع پسوریازیس گفته می شود حدود 2% از كل جمعيت جهان را شامل مي شود. با اين حال در آمريكا و كانادا شيوع آن به ترتيب 46% و 47% است. اين برخلاف ميزان شيوع آن در آفريقايي ها، آفريقايي-آمريكايي ها، نروژي ها و آسيايي ها است كه شيوع بين 7/0-4/0 % است. برندارپ و گرين گزارش كردند كه دو سوم بيماران از پوريازيس ملايم داشتند و يك سوم بيماران پسوريازيس شديد داشتند (n=1728)، 79% از آنها تغيير شكل ناخن داشتند. پوريازيس آرتريتيس در 30-5% از بيماران اتفاق مي افتاد كه داراي سورياسيس پوستي بودند. اين تفاوت در گزارش كلي ضايعات پوستي قبل از ظاهر شدن كلينيكي پسوريازيس آرتريتيس ايجاد مي شوند. با اين حال 15-10% گزارش مي كردند كه پسوريازيس آرتريتيس زودتر ظاهر شده بود. پسوريازيس مي تواند در هر سني ظاهر شود. از كودكي تا دهه هشتم عمر، دو مورد اوج سني نيز گزارش شده است. يكي در سن 30-20 سالگي و دوم در سنين 60-50 سالگي در حدود 75% از بيماران آغاز آن قبل از سن 40 سالگي است. اگر در مطالعات دانشگاه استانفورد روي حالت اپيدمي آن 39% از بيماران بين سنين 54-1 سال گزارش شده است. در مقايسه با آتوپيك درماتيت پسوريازيس در بچه ها كمتر شايع است. بطور مثال در مركز پوست كشور سنگاپور 11% از بيماران كمتر از سن 16 سالگي داراي پسوريازيس نشان داده شده است. در مطالعه اي روي 8298 در سن 16-12 سالگي 5/0% داراي پسوريازيس بوده اند. در بچه ها بيشترين موارد مشاهده گاتيت پسوريازيس در رابطه با عفونت هاي استرپتوكوكال بوده اند. درمان ضايعات عفونت صورت مي پذيرد
نظرات